زره هزار گره

ساخت وبلاگ
امشب با نگاه دیگری جوشن کبیر خواندم.امشب فراتر از واقعیت های مزاحم،روزهای رؤیایی را تصور کردم و در خیال پروراندم.با دست های تو طومار این روزگار تلخ را در هم پیچیدم و صبح را دیدم.تمام فاصله ها را درنوردیده بودی تا دست هایم را بگیری و باز برایم بگویی.این بار با تأکید بیشتری.ارمغان دردهای کوچک و بزرگی که روی روح کوچکم جا خوش کرده است،یأسی ست دوست داشتنی.یأسی که جاده های بی راهه را به رویم می بندد و زودتر مرا در آغوش تو می اندازد...

پ.ن:درد نام دیگر من است...

حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 91 تاريخ : چهارشنبه 24 خرداد 1396 ساعت: 8:16