منم و باز باران بین قم تهران که می گیرد

ساخت وبلاگ
نه روزی هست که خیلی کارم زیاده.از صبح زود تا عصر میرم مدرسه و وقتی برمیگردم واقعا خستم.نه روزه،با این که یک روزهایی، روز کاری تو نبوده،صبح زود،بیدار شدی و همراه من اومدی و تا بعد از ظهر کنارم موندی.نه روزه که من سرشارم از مهرورزی های تو.امروز توی اوج خستگی م،وقتی پیشنهاد بستنی "داداش علی" رو دادی،خیلی خوشحال شدم.خیلی بهم چسبید.نه فقط آیس پک نسکافه ای،این که حواست هست...این که انقدر آرام و دریایی...

انقدر این کار خوشحالم کرد و حالم رو خوب کرد که خستگی یادم رفت.نه این که دیگه خسته نباشم.اما انقدر آرومم و شاد و سرشار که خستگی دیگه جایی نداره...

شام پختم و حالا نشستم روی مبل و نور خونه توی بهنرین حالت خودشه.اهل خاطره نویسی توی وبلاگ نیستم اما خیلی دوست داشتم این خاطره رو یک جا ثبت کنم.با این اوضاع و احوال وبلاگ ها،این کار چیزی شبیه به نوشتن خاطره در دفتر شخصی می مونه.:)

خلاصه که حال خوبمو ثبت کن وبلاگ جان.

+ممنون خدا،که با وجود بدعهدی های من، تو همیشه بهترین ها رو برام رقم می زنی.

+تیتر یک مصرع از معدود شعرهای عاشقانه ی همسرجان است که پیش از پیدا شدن من در زتدگیش سروده بود و فکر کنم توی رودربایستی این بیت اومد تهران سراغ من:)

حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : باران,تهران,گیرد, نویسنده : faarda بازدید : 109 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 0:13