انصراف

ساخت وبلاگ

بعد از کشمکش های زیاد، تجربه ی گفتگو و شرکت توی کلاس های اساتید خوب، در مورد موضوعی که اون روزا مود علاقه م بود و دغدغه م بود، بعد از حرفای زیاااد و طولانی با میم، با اساتید اون رشته، یک روز ترم 6، رفتم و برگه ی انصراف از تحصیل رو گرفتم و چند روز بعدش رفتم مصاحبه توی رشته ای که مورد علاقه ی اون روزهام بود.توی تموم این مدت،که به فکر تغییر و انصراف بود، فقط خودم بودم و خودم.هیچ کس دیگه ای نبود.همه ی اون حس ها،حال ها فقط مال من بود.

روزی که برگه ی انصراف رو گرفتم،آفتابی بود،اما سرد.اومدم بین دانشکده ی برق و علوم انسانی وایستادم و خیابونی رو دیدم که داشنجوها بدو بدو ازش رد میشدن که برن کلاس.فقط من بودم و من.ی حس سبکی خاصی داشتم.انگار دلم براشون سوخته بود.برا دانشجو هایی که فکر می کردم خیلیاشون مثل حال منن.انگار دیگه مال اون جا نبودم،به اون فضا و و تجربه ها ربطی نداشتم،اون فکرا دیگه مال من نبود.من مال اون رشته نبودم.ی حس بی تعلقی خوبی بود.بی تعلقی انتخاب شده و آگاهانه و شجاعانه.وسط ماجرایی که هرکسی رهاکردنش رو خلاف احتیاط می دونست.من اون روز توی هیچ کلیشه ای و چارچوبی جا نمی شدم.

حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 114 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 7:08