چرا خوندمش: اسمش برام خیلی جالب بود و چندجا قبلا دیده بودمش، شرح کتاب برام جذاب بود،کسی که تصمیم میگیره هرروز یک کتاب بخونه،نه هر کسی!مادر چهارتا بچه، و اینکه اتوبیوگرافی بود که ژانر ادبی محبوب منه.
اینها حس و نظر من قبل از خوندن کتاب بود.
نسخهی الکترونیکی رو حدود ۳۰ تومن از طاقچه خریدم و نسخهی چاپی ش ۱۲۵ بود.(حتما خواهم خریدش و میگذارم توی کتابخونهم،از اوناس که ممکنه باز بخونمش.)
نسخه الکترونیک حدود ۷۰۰ صفحه بود.
یک کتاب جدید بود برای من.بسیار روون و خوشخوان،انگار که نشستم روی صندلی و دارم حرفهای نویسنده رو میشنوم.با اینکه ارجاع زیاد داشت،گم نمیکردی حرف رو.دور از فهم نبود.
بسیار بسیار جاهایی داشت که تجربهش کرده بودی.از نظر حسی،با این.که کتاب از یک فرهنگ دیگهس.
جملههای زیادیش یادم مونده،از نظر ادبی کتاب نسبتا با قوتی بود.توصیف.های دقیق و به جاانگار حرف دلت رو گفته باشه نویسنده و بگی ااا راس میگه،منم همینطورم.
خیلی جاهاش انگیزشی حساب میشد و میتونه یک کتاب انگیزشی باشه.(مثل کتاب از دو که حرف میزنیم از چه حرف میزنیم؛ هاروکی موراکامی)
سیر کتاب روون بود،رفت و برگشت داشت و تقریبا توی هرفصل یک نگاه فلسفی چگونگی مواجهه با مرگ، جاری بود.نتیجهگیری شخصی نویسنده فرصت فکر رو از آدم نمیگرفت.نتیجهی قطعی نبود.انگار که دوستی نشسته و از سیر یک ماجرا داره برات حرف میزنه،نظرش رو میگه و تو هم فرصت داری نظرت رو بگی.
در کل،دوست داشتنی بود،باز خواهم خواندش و خوشحالم از خوندنش و بعد از اینکه تموم شد مدام دارم راجع بهش با همسر حرف میزنم.
شاید یک یادداشت دیگه در موردش نوشتم.
پسنوشت: خوشحالم که توی ماه رمضون خوندمش و بعدش قرآن میخوندم یا دعاهای عزیزم رو در آغوش جان میگرفتم...
حس از نو...برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 67