جانِ نورانی

ساخت وبلاگ

می‌خواند و من گریه می‌کنم، مچاله‌ می‌شوم، دلتنگ می‌شم و همزمان احساس می‌کنم زنده‌ام...

حالا نشسته‌ام توی صحن و جان‌ داده‌ام به کسی که از نور می‌خواند...

و حس می‌کنم که مدینه‌ام،مکه‌ام،مشهدم،کربلایم،کاظمینم،سامرایم...

پ‌.ن برای آن مرد: در این تاریکیِ تردید،بیا آیینِ اصل آور...

حس از نو...
ما را در سایت حس از نو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : faarda بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 11:45